سلام علیكم
بعد از آن من صاحب پسری شدم. من پسرم را خیلی دوست داشتم و او نیاز به مادر خوبی داشت كه وقتش را برای او متمركز كند. از این رو زندگیام را تغییر دادم. من قبلاً تو سینما هالیوود بودم؛ جایی كه هر كسی دوست دارد آنجا مشغول باشد. مردم تعجب كردند كه من به خاطر مسلمان شدن، همه اینها را ترك كردم.
جالب این جاست كه هنگامی كه من شهادتین را گفتم میل به تمام كارهای پیشینم به كلی از بین رفت. من قبلاً مبتلا به خوردن مواد مخدر و مشابه آن بودم، ولی بعد از آن دیگه به آنها برنگشتم. الان از صمیم قلب خوشحالم كه مسلمان هستم.
من مسیحی متولد شدم و 31 سال مسیحی رشد كردم، اما جواب سوالاتم را نیافتم. خدا را احساس نكردم. با اینكه خیلی تلاش كردم، اما خدا را احساس نكردم.
-------------------
اسم من محمد فقیه است. امام جماعت و رئیس موسسه اسلامی در شهر اورنج (پرتقال) هستم. از سال 2006 امام جماعت اینجا هستم و مشغول انجام وظیفه. ما اكنون یك مجتمع متنوعی داریم و مردمی كه از طیفهای مختلف اقومی هستند؛ برخی از آنها مهاجر هستند و برخی از آنها ساكنین همین منطقه هستند، از عرب و غیر عرب از مناطق مختلف. اخیراً میزان مسلمان شدن مردم به طور قابل توجهی زیاد شده است. هر هفته یك یا دو نفر مسلمان میشوند. هر سال اینگونه نبوده است و امسال است كه اینگونه شده است. و این موجب ازدیاد فشار و خشم علیه مسلمانان شده است. البته این فشارها موجب مطالعه و تحقیق بیشتر راجع به اسلام شده است و به ازدیاد مسلمانان میانجامد.
-----------------
بانوی مسلمان: من اخیرا، قبل از اینكه مسلمان شوم، راجع به اسلام تحقیق كردهام. میخواستم بدانم كه چرا مردم از مسلمانان بدشان میآید. من اخبار و روزنامهها را دیدم و ظلم و خشونت علیه مسلمانان را مشاهده كردم و خواستم بدانم كه اسلام چیست و هرچه بیشتر تحقیق كردم بیشتر علاقهمند شدم. چیزی كه تعجب من را نسبت به اسلام برانگیخت، احترام به زن در اسلام بود. در اسلام احترام زیادی به زن و امور مربوط به او وجود دارد. زندگی زنان ساده است. در امور خانواده، همسر و فرزندان، امور زیادی برای فكر كردن وجود دارد. حمل فرزند كار بسیار سختی است. آشپزی، نظافت منزل، تربیت فرزند و همسرداری و خانهداری كارهای سختی است و حقیقتاً اسلام به زن احترام میگذارد. در مسجد ما باید با مردان جدا باشیم، زیرا اسلام قدرت جذابیت جنسی ما را میداند و چیزی كه در مردان تاثیری میگذارد و در واقع اسلام به زن احترام قائل شده است. اگر این امر را تشخیص بدهی، روابط زن و مرد در اسلام برای انسان قابل فهم است و به همین خاطر من مسلمان شدم.
پذیرش اسلام به من چیزهای مختلفی را فهماند. به من صلح و سلامتی كامل را فهماند. قبل از اسلام امور برایم استقرار و ثبات نداشت. من هدفی در ذهن نداشتم. علتی برای وجودم نمیشناختم، ولی پذیرش اسلام به من سلامتی و امنیت و توازنی را عطا كرد كه در زندگی به آن نیاز داشتم. اسلام به همه چیز حقیقت بخشید و فهمیدم من به خاطر آنها استحقاق ماندن دارم.
ما به دیگران نیاز داریم تا آنها را بفهمیم. من به مسجد میروم تا به مردم نزدیك شوم و آنها را بفهمم. هرچه بیشتر به مسجد میروم بیشتر زنانی را پیدا میكنم كه به من توجه میكنند و لطف و مهربانیشان را نثار من میكنند.
من هرگز و هرگز فكر نمی كردم كه روزی مسلمان بشوم چون ذهنیت بدی نسبت به مسلمانان داشتم و فكر نمیكردم كه ولو یك ملیون سال دیگه مسلمان بشوم، ولی الان مسلمانم. الان خیلی افتخار میكنم و خوشبختم كه مسلمانم. دوست دارم حجاب بپوشم تا بگویم كه من مسلمانم حتی اگر دیگران مرا اذیت كنند من اهمیتی نمیدهم. من میخواهم كه بگویم خدا وجود دارد در هر انسانی و تنها در خاور میانه نیست.
پدرم از اعتیاد و كارهای دیگرم خبر نداشت، پدرم مرا در 17 سالگی از منزل بیرون كرد و من زیر پل بزرگراهی یك هفته زندگی كردم. من بیخانمان بودم. همه چیزی كه همراه من بود، چیزهایی بود كه میتوانستم در كوله پشتیام حمل كنم به اضافه گیتار. هشت سال بدی گذشت؛ كسی نمیدانست كه من تنها درد میكشم و من باید خودم شفا را پیدا كنم. تنها دلیلی كه موجب شد كه من با پدرم بعد از هشت سال صحبت كنم، این بود كه من حامله بودم و فكر میكردم كه پسرم به پدربزرگ نیاز دارد. هنگامی كه با پدرم صحبت كردم گفتگوهای زیبایی انجام شد كه قبلاً صحبت نمیكردیم و معذرت خواهی كردیم و قول دادیم كه دیگه تكرار نكنیم.
این عكس پدرم است و او بهترین دوست من در دنیاست. (من فكر نمی كردم زمانی چنین اتفاقی بیفتد) ولی الان او را خیلی دوست دارم.
هنگامی كه اولین بار پدرم فهمید كه مسلمان شدهام، من در راه سكریمنتم بودم. به مسجد رفتم و مسلمان شدم. به سوی خانه رانندگی كردم و میترسیدم به خاطر اینكه میدانستم كه پدرم خیلی عصبانی میشود. پیامی به تلفنش فرستادم و گفتم: آیا میتوانی با یك ذهن باز به مسلمانان نگاه كنی؟ بدون حكم كردن و تصدیق آنچه رسانهها نسبت به مسلمانان دارند؟ او جواب داد: برای چی؟ گفتم: من الان مسلمان هستم. پدرم از اسلام من خوشحال نشد تا جایی كه فكر كردم باید منزل را ترك كنم. ما در یك منزل زندگی میكردیم و یك شغل داشتیم. من به شغلم برنگشتم، ولی زندگی در منزل برایم تنش زا بود و بارها پدرم در این مورد با من مشاجره كرد.
وای، پیامی از پدرم رسید: او از من حمایت میكند و مرا درك میكند و با اسلام من كنار میآید.
نظرات شما عزیزان: